گـاهـي دلـم مـيخـواد خـودم رو بغــــل کنـم!
ببــرمش روي تختـــ بخـوابونمش!
مَـلافــه رو بـکشم روش!
دستــ ببــرم لاي مـوهـاش و نـوازشش کنـم!
حتــي بـراش لالايـــــي بخـُونم!
وسط گـريــه هـاش بگــم غـصــه نـخور خـودم جـان!!
دُرستــ ميـشــه!...دُرستــ ميـشــه!
اگـر هـم نـشد بـــه جـهنـم!
تـموم ميـشــه!...بـالاخـره تـموم ميـشــه!
بیـآ هـَر בو بـا هـَـґ ...
ڪِـنـآر ِ هــَـґ بــآشیـم...
تــا نـَقض ڪُنیـґ بـَـرآے هـَمیشـﮧ...
" یڪـﮯ بــوב ، یڪـﮯ نـَـبــوבِ " قـصـّـﮧ هــآ را ..
" ابلیس " حق داشت.....
" آدم " ها
حتی " ارزش " خلق شدن هم نداشتند
چه برسد به " سجده " کردن.....
من هر روز..
خیره به ابرهایت...
پشت این فاصله های لعنتی...
درد میکشم نبودنت را...
پاکت پاکت!!!
در بي ليـــــاقتي تـــو شکـــي نيــست...
اينجـــا دليـــل بــودنـت ميـــان بغــــض هــايـــم
خــريــت خـــودم اســـت نـــه ليـــاقــــت تــــو ...
با بغض ترکيد ..
همه تحقيرش کردن ..
هيچکس نفهميد دردش چيه ..
همه بلدن درباره تيپ و حرفاش حرف بزنن
ولي هيشکي نميدونه همين نسل چه دردايي که نکشيده ..
به سلامتي خودمون که هيشکي درکمون نمي کنه ..
حتي هم نسلامون ...
به سلامتي خودمون که ديگه از هيشکي هيچ انتظاري نداريم ....
محرم آمد و ماه عزا شد ...
مه جانبازی خون خدا شد، جوانمردان عالم را بگویید ...
دوباره شور عاشوار به پا شد...
باز محرم شد و دلها شکست ...
از غم زینب دل زهرا شکست...
باز محرم شد و لب تشنه شد ...
از عطش خاک، کمرها شکست...
آب در این تشنگی از خود گذشت ...
دجله به خون شد دل صحرا شکست...
قاسم و لیلا همه در خون شدند ... این چه غمی بود که دنیا شکست؟